آیا ما واقعا به گوشی هوشمند معتاد شده ایم ؟
ایا بدون این ابزار های دوست داشتنی زندگی مون نمی گذره ؟
با تجربه ۸روزه من همراه باشید
قضیه از کجا شروع شد ؟داستان این بود که من همیشه خدا آنلاین و دسترس بودم و برام تبدیل به یه کابوس شده بود
کسایی که باهام کار داشتن با خوشحالی می گفتن روزبه تو قبل از اینکه پیام ما سند بشه جواب میدی منم خوشحال بودم که یه دستاورد(بخونید achievement ) بالاخره تو زندگیم به دست آوردم ولی آیا واقعا این هدف زندگی یه آدم می تونه باشه ؟
وقتی کارمون با این دنیا تموم شد(در واقع کار این دنیا باهامون تموم شد) بگیم که من همیشه پیام هارو زود جواب میدادم یاهدف بزرگتری هم داریم براخودمون ؟
خب این دستاورد برام مشکلاتی هم داشت طبیعتا که به خاطر اونا قانع شدم گوشی رو بیخبر کنار بگذارم...
اولیش مشکل عصبی و وسواسی بود که مدام دستم به گوشی بود و منتظر نوتیفیکیشن می موندم
دومی شاید مسخره به نظر بیاد ولی استفاده زیاد از اینترنت همراه بود
سومی نگرانی همیشگی شارژ و همراه داشتن پاوربانک یا شارژر و گشتن به دنبال پریز برق بود(و هست :)
چهارمی هم باز مشکل وسواسیه ولی با یک فرق داره: نگران دزدی بودن تو مکان های عمومی مخصوصا اتوبوس و مترو که در ساعت های شلوغ واقعا هم نگرانی به جاییه
وقتی داشتم از دکتر با کلی جواب آزمایش و نسخه و سرم برای فشار بالا برمیگشتم با خودم یه تصمیمی گرفتم : گوشی رو کنار بگذارم تا خوب بشم ، زمانی تعیین نکردم صرفا تا وقتی خوب بشم
بدون هیچ پیشتیبان گیری از اطلاعات مهم یا خبردادن به هیچ کسی گوشی رو خاموش کردم و گذاشتم بالای طاقچه
گوشی ساده دومم رو روشن کردم با شماره دومم که فقط اقوام درجه۱ داشتن (تازه اونم مطمین نبودم)
البته تلگرام و ایمیل رو روی کامپیوتر هم داشتم (و البته بعدا یادم اومد گوگل کیپ رو هم تو کلود دارم :)
خب ۳ روز اول حتی کامپیوتر رو هم روشن نکردم و بدون هیچ وسیله متصل به اینترنتی احساس راحتی و آزادی فکری داشتم(البته گوشی و لپتاپ همسایه و فامیل رو رفع ایراد میکردم) ولی بعدش با desktop رفتم
خوشبختانه قابلیت پخش آهنگ از روی sd هم با هندفری سیمی و هم هدفون بلوتوث هم با بلندگوی داخلی رو داشت و از این بابت مشکلی نداشتم
چیزی که باعث خوشحالیم شد پیام های محبت آمیز زیادی بود که بعد از ۳ روز تلگرام نبودن دریافت کرده بودم البته که درصد زیادیشون نگران مشکلات خودشون بودن که من نبودم حلشون کنم و حتی بعضیا خودشون حل کرده بودند و واقعا جای خوشحالی داشت برای من :)
از مشکلاتی که داشتم به چند تا اشاره می کنم :
با توجه به این که گوشی ساده(و تاشوی) جدیدم از قبلی کوچک تر بود احساس میکردم جیب شلوارم خالیه و جیبم رو زدن ولی در مجموع مشکل خاصی برای عادت کردن به اندازه گوشی جدید نبود
نداشتن برنامه نقشه که برای شهر بزرگی مثل تهران به نظرم لازمه(و صد البته من هم اصلا توی پیدا کردن آدرس خوب نیستم) ولی با کمک اطرافیان و نگاه کردن مسیر قبل از بیرون رفتن و جمع کردن حواسم مشکلی نبود حتی تصمیم گرفتم بقیه وفتا هم کمتر از نقشه استفاده کنم و بیشتر حواسم به خیابون ها باشه
نبود امکان سفارش تاکسی و غذا و کلا هرچیز اینطوریکه با توجه به اینکه مسیرم رو با اتوبوس و تاکسی میرم هرروز و نیازی به اسنپ و دوستاش ندارم مشکلی نداشتم البته tap30 هم امکان دریافت تاکسی با تماس رو گذاشته(اگه کسی دوست داشت تجربه من رو داشته باشه و نیاز به تاکسی آنلاین داشت) و درمورد سفارش غدای آنلاین هم تجربه اولم اینقدری بد بود که حتی application ش رو هم لغو نصب کردم از گوشی
مشکل دیگری که داشتم نداشتن دوربین با کیفیت بود، تقریبا نمیتوان روی دوربین گوشی ساده(اینقدر تکرار می کنم منظورم feature phone ه) حساب باز کرد و یکی از علایق داشنجو ها هم عکس گرفتن از تخته هست که البته با توجه به کمک دوستان، بازم مشکلی نبود
ازونجایی که لپتاپ هم نداشتم پس تقریبا تو محیط دانشگاه به سایت وابسته بودم برای هر سرچی یا هرکار آنلاینی ولی اکثرا ترجیح میدادم یا لپتاپ یه دوست رو قرض بگیرم یا صبر کنم تا برسم پیش PC دلبندم
مشکل دیکه تایپ همون پیام کوتاه ساده بود، من که سررعت تایپم با کیبرد هوشمند گوشیم(Gboard ) واقعا خوب بود به زحمت چند کاراکتر تایپ میکردم
بعد از چند تا پیام فرستادن تازه فهمیدم که گوشی جدیدم فقط از ارسال پیام انگلیسی پشتیبانی می کنه(برای دریافت و حتی تایپ فارسی مشکلی نداشت ولی نه ارسال :) و پیام های فارسی ، خالی ارسال میشد!!!
منتاسفانه ی خوسبختانه از شبکه های اجتماعی به هیچ کدوم دسترسی نداشتم هیچی فقط تلگرام بود که ۶ صبح و شب چک میکردم و واقعا تجربه جدیدی بود (البته شایان ذکره که اپلیکیشن توییتر روی گوشی ساده نصب بود ولی به استفاده از اینترنت همراه روی اون گوشی علاقه ای نداشتم، توییترم که هنوز فیلتره نه :-؟ )
هانت میگوید:
در کل، به نظر من بهتر است گوشیهای خود را زمین بگذاریم و زمان خود را صرف مردمی کنیم که در زندگی ما واقعاً حضور دارند.
منبع : این لینک
و من گوشی خودم رو کنار گذاشته بودم و اطرافم رو می دیدم واقعا
ادمای جدیدی رو تو دانشگاه شناختم، فرصت بیشتری برای کتاب خوندن و وبلاگ نویسی داشتم، چند تا کار عقب مونده رو انجام دادم و چیزی نبود که حواسم رو برای درس خوندن پرت کنه
تاثیرات خیلی خوبی گذاشته بود روی من، مهم تر از همه اینکه دیدم من نباشم هیچ اتفاق مهم و ویژه ای برای کسی نمی افته و زندگی هنوز جریان داره پس لازم نیست نگران آنلاین بودنم باشم
اینقدر تاثیرات خوب بود که روز حدود چهارم به ذهنم رسید که گوشی هوشمند رو برای همیشه کنار بگذارم ولی روزای آخر فهمیدم اون کمک دوستان متاسفانه ممکنه همیشگی نباشه و فقط تعداد محدودی خواسته می تونم داشته باشم :)
روز هفتم به این فکر بودم که آیا آماده ام که گوشی رو دوباره بردادم ؟ تاثیرات به اندازه کافی بوده ؟ آیا می تونم تعادل جدیدی با گوشی هوشمندم پیدا کنم و دوباره معتاد نشم...
روز هشتم بودکه گوشی رو دوباره روشن کردم هنوز ۷۴ درصد شارژ داشت (تقریبا مطمینم که شارژر ۱۰۰ نبود روز اول پس خوب بود از این نظر) سیل پیام های تبلیغاتی بود که جاری میشد و پیام ایرانسل حاکی از چند تماس ناموفق داشت که البته الان کاری از دستم بر نمیاد براشون، هر مشکلی بوده حتما تا الان حل شده دیگه نه ؟ (راه حل خوبیه برای همه مشکلا نه ؟ :دی)
در آخر چیزی که با قطعیت می تونم بگم که:
− اولویت گوشی ای که با خودم میبرم بازم گوشی هوشمنده ولی با استفاده صحیح و عدم اعتیاد و روزهایی که احتیاج به brt و متروی شلوغ دارم گوشی ساده میبرم چرا که نه ؟ :)
− تمام وقت آنلاین و منتظر پیام نخواهم بود
− نیازی نمی بینم همه سوالا و مشکلات رو حل کنم، می تونم مهلتی به صاحب مشکل بدم تا خودش دست به کار بشه(مخصوصا اگه رشتش مهندسی کامپیوتر باشه)
− نگران تموم شدن شارژ و بسته اینترت کوشی هوشمندم نخواهم بود چون گوشی ساده رو هم همیشه ته کیفم دارم :)
پ.ن : یه مشکل مهم دیگه قانع کردن بقیه بود که چرا این کارو کردم و این مطلب هرآن چیزیه که لازمه در مورد تجربه من بدونید
پ.ن۲: همین امروز یادم اومد نویسنده ترنجی هم تجربه ۲۴ ساعته بدون گوشی داشته که ازینجا می تونید بخونید
پ.ن۳: یه ویدیو تو تماشا هم بود در زمینه این چالش که جمله های قشنگی داشت داخلش